۱۳۹۴ مهر ۶, دوشنبه

بررسي نقش و تاثيررسانه ها بر افكار عمومی

ماهیت افکار عمومی
اگر به تعاریف افکار عمومی اشاره شود، ماهیت آن مشخص‌تر، نمایان تر و واضح تر می شود. جیمز یانگ، افکار عمومی را اینگونه تعریف می کند: قضاوت اجتماعی هرجامعه‌ی خودآگاه در مورد مسائل مهم که ابتدا به طور برهانی در آن جامعه به بحث گذاشته شده باشد. افکار عمومی نقش محوری در جامعه دارد و به تاریخ گذشته ارتباط پیدا می‌کند و افسانه‌ی عصر طلایی گذشته را در زمینه‌های دیگر به چشم انداز جامعه امروز می‌کشاند. افکار عمومی تهییج می‌کند و آنچه را که در تاریخ رویداد بوده، به عصر حاضر منتقل می‌سازد.
نفوذ در افکار عمومی
افکار عمومی به اندازه‌ای قوی و نیرومند است که برای برگرداندن آن در یک جهت مشخص و معین، باید کوشش های بی دریغی به عمل آید. هرگاه لازم باشد که افکار عمومی  به حمایت از نظریه‌ی معینی ترغیب شود، باید در بیشتر موارد، در احساسات مردم اعمال نفوذ کرد؛ به این معنا که برای ایجاد طرز تفکر مورد نظر، احساسات عامه‌ی مردم را تهییج کرد. در واقع، تلاش می‌شود که تا حد امکان، نیروی اندیشه و وجدان فرد، کمتر به کار افتد و برعکس در او واکنش های انعکاسی شرطی بوجود آید. در دنیای امروز، به دلیل آنکه نیرومند ترین ابزار تبلیغاتی در دست قدرت های حاکمه جهانی است، ایجاد واکنش های شرطی در اذهان عمومی نیز در جهت اهداف از پیش تعیین شده و همچنین از راه بکارگیری شیوه ها، وسایل و تجهیزات مناسب توسط همین قدرت های حاکم صورت می‌گیرد (رفیعی، 1382، ص118). صاحبنظران عملیات روانی براین اعتقادند که برای تاثیر در افکار عمومی، باید یک یا چند محرکه و غریزه اصلی بشر را تحریک کرد، مانند غریزه های مبارزه جویی، وطن پرستی و غیره. در این شرایط، اعمال مورد نظر محرکین توسط همین عملیات روانی کورکورانه انجام می پذیرد.
افکار عمومی و جنگ روانی
جنگ روانی علیه ذهن انسان و افکار او صورت می گیرد و به این ترتیب، مطالعه‌ی افکار عمومی رابطه‌ی محکمی با موضوع جنگ روانی دارد . پس سعی می‌شود مفهوم اهمیت و چگونگی شکل گیری افکار عمومی و راه های نفوذ در آن ارائه و ‌مولفه های خاص در دنیای امروز مشخص شود. یکی از نکات برجسته در افکار عمومی، قابلیت اداره کردن و نفوذ در آن است. در جنگ روانی برای رسیدن به هدف غایی و پیروزی، از هر وسیله‌ای برای تحریک احساسات و ایجاد دگرگونی مطلوب، از افکار عمومی استفاده می‌شود. عده‌ای افکار عمومی را ضمیر باطنی یک ملت می‌دانند. افکار عمومی در جریانات سیاسی- اجتماعی جامعه دخالت می‌کند، بدون آنکه در قوانین مملکتی نامی از آن برده شود. افکار عمومی لزوما نتیجه‌ی افکار انفرادی درباره‌ی یک موضوع معین و مشخص است که ضمنا ملت ها را ظرف مدت کوتاهی دگرگون می‌کند و چهره ای جدید به جهان نشان می دهد.
شرايط ايجاد افكار عمومي
واقعه افكار عمومی در شرایط مشخصی به وجود می‌آید، این شرایط عبارتند از:
۱) باید واقعه‌ای مركزی یا شماری از وقایع متناوب و پشت سر هم از یك نوع وجود داشته باشد.
۲) فضا باید مساعد باشد.
۳) محتوای افكار باید با الگوهای فرهنگی و جمعی مطابق باشد.
۴) محتوای افكار باید پاسخگوی نیازهای ظاهری و باطنی افراد باشد.
۵) افكار باید از طریق رسانه‌های همگانی گسترش یابد.
۶) افكار عمومی باید با دخالت مستقیم شهروندان اشاعه یابد (كتبی ۱۳۷۶ ص۶۰).
▪ در این خصوص به اعتقاد برخی كارشناسان برای شكل‌گیری افكار عمومی گذر از مراحل هفت‌گانه ذیل ضروری است  :
۱) پیدایش آگاهی :  در این مرحله مردم از وجود موضوعی آگاه می‌شوند. اما در مورد واكنش نسبت به آن، احساس نیاز سریع نمی‌كنند.
۲) فوریت بیشتر، مردم فوریت و ضرورت مساله را حس می‌كنند، نظر غالب در این مرحله، درخواست مصرانه برای اقدام است. تشخیص میان آگاهی و فوریت در تفسیر صحیح افكار عمومی ضرورت اساسی است.
۳) دستیابی به راه‌حل : در این مرحله مردم، بدون درك پیچیدگی موضوع راه‌حلهای مختلف مسئله‌ای را بررسی می‌كنند. توجه مردم بیشتر به راه‌حلهایی معطوف می‌شود كه كارشناسان یا سیاستمداران با زیركی آنها را ارائه كرده‌اند. از آنجایی كه مردم راه‌حلهایی را كه ارائه می‌شود، كاملاً درك نمی‌كنند می‌توان مرحله سوم را دوران صحه گذاشتن نادرست نامید،‌ یعنی مردم از پیشنهادهای ارائه شده اعلام حمایت می‌كنند، اما به محض مشخص شدن هزینه‌هایی كه باید بابت این موضوع بپردازند. از موضع خود كوتاه می‌‌آیند.
۴) فكر خام :  در این مرحله مقاومت مردم در مواجهه با راه‌حلهای مسئله و پیامدهای این راه‌حلها ظاهر می‌شود. در موضوعهای دشوار یعنی موضوعهایی كه مستلزم تغییر و تحول اساسی‌اند، باید با ارائه راه‌حلهای واقع‌بینانه‌تر، بر فكر خام مردم فایق آمد.
برخی معتقدند که خیزش افکار عمومی یکی از مشخصه های دنیای جدید است لذا خیزش آن را باید با خیزش دموکراسی همزمان دانست .
ارتباطات سياسي
ارتباطات سياسي، انتقال اطلاعات مناسب ازنظر سياسي از يك بخش نظام سياسي، به بخش ديگر و ميان نظام هاي اجتماعي و سياسي است.
اطلاعات مناسب نه تنها به مسائل واقعي، مثلا ً آنچه اتفاق افتاده است، بلكه به انتقال انديشه، فرهنگ ها و نگرش ها نيز مربوط مي شود. بنا به تعريف، ارتباطات براي همه رفتارهاي سياسي و اجتماعي مهم است. بدون ارتباطات، سياست و جامعه نمي تواند وجود داشته باشد. ارتباطات سياسي، عنصر پوياي نظام سياسي است. "كارل دويچ " Duich درمطالعه‌ي كلا سيك خود، حكومت و ارتباطات را دركانون درك سياسي قرارمي‌دهد.
از نظر تحليلي، كاملا ً پذيرفتني است، كه به جاي بحث درباره ارتباطات بطوركلي، ازارتباطات سياسي سخن گفته شود. روشن است پيام‌هايي به‌ويژه سياسي وجود دارند، كه مي‌توان آنها را تشخيص داد. مانند سخنان سياستمداران، بيانيه‌هاي انتخاباتي،تصميمات حكومتي و بحث هاي منوط به سياست‌ها و برنامه‌ها.
همين گونه نيز كانالهاي ارتباطي‌اي وجود دارند، كه عمدتا ً يا منحصرا ً سياسي هستند. مانند مذاكرات مجالس قانونگذاري، جلسات بحث و گفتگو يا گردهمايي هاي حزبي، جلسات سياست گذاري و برنامه‌هاي بحث و گفتگو، درباره مسائل روز در راديو و تلويزيون. با وجود اين از نظر ساختاري، ارتباطات سياسي بخشي از نظام سياسي نيست. بلكه جزئي جدايي ناپذير از نظام ارتباطات جامعه است. الگوهاي ارتباطي معين ممكن است به ميزاني كمتر يا بيشتر سياسي تشخيص داده شوند. ازاين جهت كه سياست مسأله اصلي مورد توجه آنها است. به عبارتي جلسات كابينه در بريتانيا يا جلسات بحث و گفتگو ميان رئيس جمهور آمريكا و مشاورانش مثالهاي آشكاري از ارتباطات سياسي هستند. اما فرايندهاي ارتباطي مورد استفاده آنها، مشخصاً سياسي نيستند. توزيع اسناد قبل ازتشكيل جلسه و بحث ميان افراد، دريك جلسه، پديده هاي معمول بيرون از حوزه سياسي هستند. رسانه هاي همگاني ممكن است در بعضي از جوامع، شديداً تحت كنترل سياسي باشند. اما آنها منحصراً سياسي نيستند.
در حوزه گسترده اين ارتباطات، ارتباط رهبران جامعه با مردم، ارتباطات بين گروه هاي سياسي، ارتباط بين خواسته هاي مردم و اهداف سياستمداران و ارتباط بين احزاب و مردم جاي مي گيرند.
دربررسي وسايل ارتباط جمعي معاصرچون مطبوعات وخبرگزاري ها، مي توان آنها را به عنوان مهمترين وسيله ارتباط سياسي از قرن 19  تا  اواسط قرن 20  به شمار آورد.
در اين دوران، رسانه‌ها به ويژه مطبوعات، گزارشگر وقايع سياسي و منعكس كننده مذاكرات مجامع سياسي و نهادهاي قانون گذار محسوب مي شوند. مطبوعات همچنين به عنوان سكو يا تريبون براي بيان عقايد سياسي و وسيله‌اي در دست احزاب و سازمانهاي سياسي براي بسيج افكارعمومي يا شكل دادن به مرام ومسلك به كار مي‌روند. آنها ابزاري براي "پروپاگاندا " propaganda   در كشمكش بين دولتها و ناظر برعملكرد حكومتها و از همه مهمتر وسيله‌اي براي آگاه كردن مردم ازمسائل مملكتي و اعمال قدرت درجوامع هستند. رابطه‌ي نزديك بين سياست و رسانه‌ها را مي‌توان از امتيازاتي شمرد، كه در جوامع مختلف ازسوي حكومتها براي آنها منظور شده است. البته اين امتيازها درمواردي تبديل به محدوديت‌هايي نيز مي‌شود و بسته به نوع نظام حاكم بر جوامع متفاوت است. نقش انتقادي و بسيج‌گر رسانه‌ها به‌ويژه مطبوعات درانقلابهاي آمريكا، فرانسه، اروپاي مركزي و روسيه براي هيچكس پوشيده نيست. بنابراين رسانه‌ها همواره بخش جدايي ناپذير درامر نشر انديشه‌ها و رابطي درمناقشات بين طرفين دعوا برسرقدرت سياسي، ايدئولوژي هاي سياسي، دولت و اپوزيسيون و مردم بوده اند. به عبارتي نهادهاي سياسي درابتدايي ترين جوامع تا پيچيده ترين آنها، براي اعمال قدرت بدون به كارگيري عامل ارتباطي نمي‌تواند موجوديت داشته باشد.
همچنين ارتباطاتي كه بين رسانه‌ها و نهادهاي سياسي انجام مي‌گيرد، ارتباطات سياسي ناميده مي شود. ارتباطي كه درآن رسانه‌ها، نقش مؤثري درقدرت نظامهاي سياسي دارند. رسانه ها موجب ارتباط نهادهاي سياسي مختلف مي شوند. ارتباطات سياسي و نظامهاي حاكم براين رسانه ها سعي در استفاده ابزاري ازرسانه ها براي رسيدن به اهداف خود دارند. اين نظام ها، بدنبال كنترل رسانه ها هستند.
ويژگي هاي ارتباطات سياسي
همانطوركه گفته شد، ارتباطات سياسي ازطريق رسانه هاي موجود درجامعه دنبال مي شود. اگرچه پيام‌هاي ويژه سياسي و كانال هاي ويژه سياسي ارتباطات، آشكارتر از همه در درون خود نظام سياسي وجود دارند.
بيشترارتباطات سياسي ازطريق كانالهاي ارتباطي جامعه برقرار مي‌گردند و پيام هاي سياسي، به‌ويژه پيام‌هاي موجود در ذهن دريافت كنندگان، هميشه از پيام هاي ديگر تفكيك نمي شوند. براي مثال تنها مقدار محدودي از بازده رسانه‌هاي همگاني مخصوصاً در مورد راديو و تلويزيون سياسي است. اگرچه بديهي است كه نظريه پردازان "سركردگي " مانند "گرامشي " و ساختارگراياني مانند "آلتوسر " Altoser تعريف بسيار وسيع تري در مورد اينكه چه چيزي سياسي است، به كار مي‌برند. علاوه بر آن بسياري از آنچه سياسي است يا اهميت سياسي دارد، توسط بسياري از اعضاي جامعه لزوماً اي‌نگونه شناخته نمي‌شود. براي مثال اهميت زياد مسائل محيطي، اهميت سياسي برخي از آنها را افزايش داده است و باعث گرديده ،كه بعضي ديگر كه قبلاً تصورنمي شد، اهميت سياسي داشته باشند، سياسي درنظر گرفته شوند. مثلاً جرم وجنايت لزوما ً سياسي تلقي نمي گردند، تا زماني‌كه شكلي به خود بگيرند، يا به ابعادي برسند كه سبب شود، اعضاي جامعه احساس كنند كه دولت بايد براي برخورد با آن، دست به اقدام بزند.
ارتباطات سياسي،مانند ارتباطات در زمينه‌هاي ديگر، هم به صورت عمودي و هم به شكل افقي عمل مي كند. يعني هميشه به صورت يك جريان دوطرفه و بطور جانبي ميان افراد وگروه ها صورت مي گيرد. بدين‌سان افراد و گروههاي مختلف، شبكه هاي ارتباطات و الگوهاي مشخص و متفاوتي خواهند داشت. براي مثال مقامات سياسي، همتايان خود، اعضاي بوروكراسي، طرفداران ومخالفان سياسي خود، رهبران گروه هاي سياسي، رسانه‌هاي همگاني و عامه مردم را هم جزء منابع و هم درزمره مخاطبان به شمارمي آورند. كانال‌هايي كه آنها مورد استفاده قرارمي دهند، ممكن است شامل روابط رو در روي رسمي و غيررسمي درسطح ميان فردي، روابط مستقيم وغير مستقيم با رسانه هاي همگاني، گروههاي فشار وعامه مردم باشد. به طورخلاصه مقامات سياسي ممكن است، شبكه هاي ارتباطي گسترده اي داشته باشند، كه نسبت به پديده هاي سياسي بسيار حساسند. برعكس، عامه مردم تا آنجا كه به ارتباطات سياسي مربوط مي شود، اكثرا ً شبكه هاي بسيار محدودتري خواهند داشت، كه بسيار بيشتر به رسانه هاي همگاني وابسته اند و به شيوه اي متناوب و چند باره عمل مي كنند. ارتباطات سياسي ازسه كانال اصلي استفاده مي كند. رسانه‌هاي همگاني، گروه‌هاي فشار و احزاب سياسي و روابط غيررسمي بين افراد وگروه ها.
رسانه هاي همگاني براي پخش گسترده اطلاعات سياسي مهم هستند.و دربيشتر جوامع مهمترين منبع اينگونه اطلاعات راتشكيل مي دهند و تلويزيون دراين بين مهمترين آنهاست. رسانه ها همچنين با تبليغ عقايد افراد و گروه‌ها، در شكل‌گيري افكارعمومي ايفاي نقش مي كنند. اين امر مي‌تواند رسانه‌ها را به ايفاي نقش هاي مهم، در فرايند دستور كار و تصميم‌گيري رهنمون كند. يعني به اينكه چه مسائلي مهم در نظر گرفته شوند و كدام مسائل مهمتر ازبقيه هستند، كمك كند. گروه‌هاي فشار و احزاب سياسي به‌ويژه در روابط دوسويه ميان سياستمداران و بوروكراتها و انواع مختلف فعالان سياسي و بخش هاي خاص يا معين افكار عمومي در جامعه، اهميت دارند.
روابط غير رسمي ميان افراد و گروه ها نيز مهم هستند. به ويژه ازطريق نظريه " جريان دو مرحله اي " كه درآن رهبران عقايد به عنوان كانالهاي اطلاعات، به عنوان منابع فشار اجتماعي براي پيروي كردن از هنجارهاي گوناگون و به عنوان منابع حمايت از به هم پيوستگي گروهي در رفتار اجتماعي و سياسي عمل مي‌كنند. اما همانند مشاركت سياسي، ارتباطات سياسي را نبايد به طور مجزا در نظر گرفت. هر چند كه اين امر، از نظر تحليلي امكان پذيرباشد. بلكه بايد جزئي از الگوهاي ارتباطي گسترده‌تر درجامعه به‌طور كلي در نظر گرفته شود.
ارتباطات سياسي وافكارعمومي
رسانه‌هاي همگاني بدون ترديد نقش بسيار مهمي در شكل‌گيري افكار عمومي دارند. هرچند توافقي درباره ماهيت اين نقش وجود ندارد. يكي ازافرادي كه دراين زمينه تحقيقات زيادي داشته است، " دنيس مك كويل " Mcquill است، كه نوع شناسي جامعي از آثار رسانه ها فراهم كرده است. در اين نوع‌شناسي، او تمايز اساسي بين آثار كوتاه مدت و درازمدت و آثار عمدي و غيرعمدي برقرار مي كند. او سنجش دقيق آثار مختلف را دشوار مي‌داند. ممكن است در طول زمان و از يك بخش جامعه به بخش ديگر فرق كند.
رسانه‌هاي همگاني، مهمترين منبع اطلاعاتي درباره مسائل سياسي در كشورهايي مانند انگليس هستند. تحقيقات گسترده در اين زمينه، اين حرف را ثابت كرده است.در مورد نقش رسانه‌ها نيز،درتعيين دستوركار تصميم گيري سياسي، نمي توان ترديد كرد. نمونه بارز اين اثرگذاري بر افكار عمومي را مي‌توان در جريان "واترگيت " كه به رسوايي و سقوط "نيكسون " انجاميد، مشاهده كرد. با اين حال بررسي آثار رسانه‌ها در كنترل اجتماعي، اجتماعي شدن يا تغييرات نهادي يا فرهنگي دشوار است. رژيم‌هاي توتاليتر، آشكارا از رسانه‌ها براي اعمال كنترل اجتماعي و نفوذ در فرايند اجتماعي شدن استفاده مي‌كنند. اما رابطه بين رسانه ها وحكومت دركشورهايي همانند بريتانيا و آمريكا بسيار پيچيده‌تر است. كمونيست‌ها معتقدند، كه رسانه ها بدنبال تأمين منابع سرمايه داران هستند و براي گفته‌هاي خود نيزدلايل مختلفي ارائه مي دهند.
تأثير عوامل سياسي برارتباطات
ارتباطات سياسي نيز مانند ارتباطات، به طوراجتناب ناپذيري از عوامل گوناگوني از قبيل عوامل طبيعي، تكنولوژيك، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي تأثير مي‌پذيرند. از بين اين عوامل گذشته از اهميت تك‌تك آنها ما به بررسي عوامل سياسي اكتفا مي‌كنيم:
عوامل سياسي برشبكه ارتباطات وبه طورقابل ملاحظه اي درميزاني كه شبكه ارتباطات تابع كنترل سياسي حكومت هستند، تأثير مي گذارند. رسانه‌هاي همگاني در بسياري ازجوامع و آشكارتر از همه درنظام هاي توتاليتر يا اقتدارگرا، تابع ميزان متفاوتي ازسانسور هستند. براي مثال آلمان نازي ونظام هاي كمونيستي شوروي و اروپاي شرقي، كنترل دقيقي بررسانه هاي همگاني و معمولا ً بر وسايل تكثير اطلاعات، ماشين چاپ، دستگاه فتوكپي و حتي ماشين تحرير اعمال مي كنند. با وجود اين، كنترل اطلاعات درهمه جوامع وجود دارد. سانسور حتي به صورتي ديگر دربيشتر كشورها وجود دارد. حتي اگر به آنچه مستهجن ومخالف اخلا ق تلقي مي گردد، محدود باشد.كمتر حكومتي است كه سعي نمي كند، كنترل بر اطلاعات را به هرصورتي حفظ كند و بطور ضمني براين اعتقاد كه اطلاعات قدرت است، صحه نگذارد.
رابطه قدرت سياسي و رسانه
دربررسي رابطه بين قدرت سياسي و رسانه ها، مي توان سه مدل عمده را از يكديگر تفكيك كرد:
الف) مدل دستكاري كردن
براساس اين مدل، صاحبان ابزار توليد درجهت منافع خودشان وسايل توليد فرهنگ و انديشه را درجامعه كنترل مي‌كنند. اين مدل برپايه فلسفه ماركسيسم استواراست.
دولتها در جوامع سرمايه داري، نماينده صاحبان سرمايه محسوب مي‌شوند و با استفاده از وسايل ارتباط جمعي، سعي در حفظ وضع موجود دارند. بنابراين دولت يا كساني كه مالكيت يا مسئوليت اداره اين رسانه ها را برعهده دارند، آگاهانه محتواي آنها را دستكاري مي‌كنند. بدين ترتيب رسانه‌ها موجب مي شوند، كه صاحبان سرمايه، ثروتمند شوند وثروت بيشتر، قدرت سياسي بيشتري براي آنها به ارمغان مي آورد. افرادي چون " هرمن " Herman   و " چامسكي "   Chomsky   ازاين ديدگاه دفاع كرده‌اند.
ب) مدل هژموني( سركردگي)
اين مدل نيز بر پايه فلسفه ماركسيسم استواراست، كه اولين بار توسط " آنتيونيوكراشي " عنوان شد و ريشه در افكارمتفكراني چون " لوي آلتوسر " و " نيكوس پولانزاس " دارد. هژموني درلغت به معناي حاكميت نوعي انديشه در جوامع، طي دوره اي خاص است. اين مدل، ايدئولوژي را بهتر از ساختار و منافع اقتصادي مي‌بيند. براساس اين ديدگاه، روزنامه نگاران و روشنفكران درجامعه بر اساس ايدئولوژي خودشان عمل مي‌كنند. زيرا منافع طبقاتي و اجتماعي، و به عقيده "گرامشي "، انديشه برتر يا تفكرحاكم در جامعه، به‌طور ناخودآگاه در ضمير روزنامه‌نگار جا دارد و از اين رو رسانه بخشي از ايدئولوژي حاكم محسوب مي‌شود.
ج) مدل كثرت گرا
در مدل كثرت گرا كه بر اساس ديدگاه "ماكس وبر " طرح ريزي شده است، تنها به طبقه بندي جوامع از نظر اقتصادي توجه نمي‌شود. بلكه موقعيت‌هاي سياسي و منزلت هاي اجتماعي نيز در آن وارد مي‌شود. ازاين رو "جهت گيري " در رسانه‌ها با توجه به نياز مخاطبان و ازسوي بازار مشخص مي شود. محتواي رسانه ها متنوع مي‌شود و سانسوري در كار نخواهد بود. دراين مدل، آزادي بيان حق همگان محسوب مي‌شود.
انواع نظامهاي حاكم بررسانه ها
همانطور كه گفته شد، رسانه‌ها عامل اصلي توزيع اطلاعات در جوامع معاصر به شمارمي‌روند و نقش هايي، ازجمله ناظران اجتماع، سازندگان افكار عمومي و مشوقان مردم در امر مشاركت سياسي، براي آنها منظور شده است. اما رسانه‌ها در عمل، با توجه به رژيم هاي سياسي متفاوت، با محدوديت‌هايي مواجهند، كه گاه به صورت سانسور و گاه به شكل فشارهاي مالي و گاه متأثر ازخواست مخاطبان ظاهر مي‌شوند.
از ديدگاه " دوفلور " كاركرد رسانه ها را مي توان همچون ديگر "نهادهاي اجتماعي " درچارچوب رژيم هاي سياسي مورد توجه قرارداد. "سيبرت " Sibert و همكارانش درسال 1956 براي اولين بار در يك دسته بندي، به چهار نوع رژيم سياسي با نظام رسانه اي متفاوت اشاره مي كند. بعدها "دنيس مك كويل " آنها را تحت عنوان نظريه هاي هنجاري درشش گروه تقسيم مي كند:
1- نظام آمرانه يا استبدادي:   اين نظام ازنظرتاريخي، قديمي ترين نوع محسوب مي شود و مبتني برحق آمرانه و مطلق حكومت دربرابر رسانه هاست. به‌طوري كه اداره وكنترل اين وسايل درانحصار دولت است و پيامهاي آنها همانند و در يك قالب تهيه و پخش مي‌شوند. آلمان نازي و اسپانياي فرانكو از اين نمونه‌اند.
2- نظام آزادي گرا:   اين ديدگاه، ريشه درجنبش هاي روشنفكري قرون 17و 18 ميلا دي دارد و متأثر از نظرات " جان لاك " و به خصوص " جان ميلتون " مي باشد، كه براي اولين بارديدگاه " آزادي مطبوعات " را مطرح كرد. ويژگي عمده اين نظام رسانه اي، عقل گرايي، لزوم وجود بازار آزاد تبادل انديشه و پذيرش مسئوليت نظارتي رسانه ها بركارهاي دولت مي باشد.
3- نظريه كمونيستي:   ريشه درافكارفلسفي "كارل ماكس " دارد. اين رويه پس ازانقلاب اكتبر روسيه درسال 1917 توسط "لنين " به كار گرفته شد. بر پايه‌ي اين نظر،آزادي مطبوعات درجوامع غربي چيزي جز استثمار توده ها نبوده است. بنابراين دولت مجازاست آنها را به عنوان ابزار توسعه به كارگيرد.
4- نظريه مسئوليت اجتماعي:   اين نظام درشروع قرن بيستم درآمريكا پيدا شد. ديدگاهي كه توسط حقوق دانان و سنديكاهاي مطبوعاتي عنوان شد.مهمترين نكته دراين نظام، حقوق گروه ها، محوركردن جامعه و ايجاد انگيزه براي گفتگوي بيشتر ميان افراد بود. به اين معنا كه بايد درجامعه، براي افراد و انديشه‌ي آنها ارزش قائل شد. اين ديدگاه، بهترين شكل كنترل ونظارت بركار رسانه اي ازطريق سنديكاهاي رسانه‌اي است.
5- نظريه انقلابي توسعه اي :   اين نظريه يك ديدگاه جهان سومي به حساب مي آيد، كه به دو نوع نظام آمرانه و كمونيستي شباهتهاي زيادي دارد. دراين نظام، رسانه ها دركنترل مستقيم دولت مي باشند ولي مسئوليت پيشبرد اهداف توسعه اي را دنبال مي كنند.
6- نظريه مشاركت دموكراتيك :   اين ديدگاه، به كنترل افراطي محتواي ارتباطات توسط رسانه ها انتقاد مي‌كند و خواستار مشاركت نهادهاي ديگر گروه‌هاي كوچك در امر توليد و مالكيت وسايل ارتباط جمعي است.
نقش رسانه ها در تغییر تفکرات جوامع بشری
یکی از موارد و محورهای اصلی مطالعات جامعه شناسان وسایل ارتباط جمعی (رسانه های گروهی) بررسی آثار و کارکرد این وسایل در دو سطح خرد و کلان می باشد.
در مورد تاثیر رسانه های گروهی بر زندگی فردی و اجتماعی انسان ها به طور عمده سه نظریه ی جامعه شناختی وجود دارد که عبارتند از:
1. برخی بر این باورند که میزان تاثیر گذاری رسانه بر زندگی انسان نامحدود است.
2. گروهی دیگر کارکرد رسانه های گروهی را بی تاثیر می دانند.
3. عده ای معتقدند که تاثیر رسانه های گروهی مشروط است و میزان تاثیر گذاری آن را در محدوده ی شرایط محیطی ارزیابی می کنند.
البته دیدگاهی افراطی در برخورد با رسانه های گروهی مطرح بوده است که از زمینه ی خاص فکری و تجربه های اجتماعی ویژه منبعث می شود. برخی بر این باورند که وسایل ارتباط جمعی دارای چنان قدرتی هستند که می توانند نسلی تازه را برای اولین بار در تاریخ انسان پدید آورند. نسلی که با نسل های پیشین بسیار متفاوت است.
برخی دیگر بر این عقیده اند که وسایل ارتباط جمعی تاثیر چندانی بر مخاطبین خود ندارد. به نظر این دسته از اندیشمندان «دوران سبع » يعني  اثرات جادویی و خارق العاده  وسایل ارتباط جمعی پایان یافته است.
برآیند نهایی و دوری از افراط گرایی این است که وسایل ارتباط جمعی  اثرات چشمگیری بر جای می گذارند، اما این آثار نه آن چنان است که هیچ محدویتی نشناسد، یا چنان ناچیز است که هیچ اعتنایی را شایسته نباشد، باید دید حدود تاثیر این وسایل چیست و در چه شرایطی این تاثیرات محدودیت می یابند یا قوی شدنی هستند.؟
با تمام این اقوال، آن چه بدیهی به نظر می رسد، آن است که به دور از آثار مثبت و منفی آن باید اذعان داشت که پیدایش دگرگونی های اجتماعی و تغییر ارزش های اجتماعی از مواردی است که در نتیجه ی کارکرد رسانه ها صورت تحقق به خود می گیرند. از سوی دیگر این وسایل در فرایند تهاجم فرهنگی و مقابله با آن، جنگ روانی، استعمار ملت ها در امر باز سازی و دستیابی به توسعه یافتگی، تحقق هدف های آموزشی به سرگرمی و غیره کاربرد مؤثری دارند.
امروزه در عصر انفجار اطلاعات دیگر این حقیقت به خوبی اثبات شده است که از نظر کارکردهای آموزشی، رسانه ها سهم و نقش قابل ملاحظه ای در انتقال میراث فرهنگی و فکری بشری در میان ملل و انسان ها دارا هستند.
در واقع با ظهور وسایل ارتباط جمعی پیشرفته، فرایند آموزش از انحصار مدرسه و آموزش گاه ها خارج شده و جهان پهناور به عرصه ی آموزش تبدیل گردیده است. در این فرایند وسایل ارتباط جمعی، محدودیت هایی از قبیل مکان و زمان، محدودیت سنی، محدودیت های اقلیمی و... از میان برداشته شده و در زمینه ی سیاست و حکومت، همان گونه که رسانه ها بر تصمیمات سیاست مداران و هیات حاکمه اثر می گذارند، به منزله ی ابزاری در دست حکومت ها دارای کاربرد و کار آمدی محوری هستند.
با مراعات و لحاظ کردن جنبه های مثبت و منفی کارکرد رسانه های گروهی، این پدیده می تواند از یک سو سبب وحدت، همبستگی و وفاق ملی شود و از سوی دیگر حکومت ها می توانند از این پدیده در ایجاد همگونی، جهت دهی افکار عمومی و هماهنگ سازی نظریات توده ی مردم و جامعه نسبت به نظام سیاسی و کارکردهای آن استفاده کنند، به طوری که در نظام های استکباری، صدا و سیما و مطبوعات، ابزاری قوی و مؤثر برای بیعت گرفتن از مردم و جامعه می باشند.تا آن جا که از مطبوعات که مهم ترین و بارزترین وسایل ارتباط جمعی است به عنوان «رکن چهارم » یاد می شود.
بنابراین در تقسیمي سه گانه می توان کارآمدی این پدیده ها را در موارد ذیل مشاهده کرد:
1. عامل انتقال ارزش ها و هنجارهای فرهنگی;
2. ساماندهی ارتباط خانواده و فرد با دنیای خارجی;
3. تاثیر گذاری بر نهادهای سیاسی اجتماعی جامعه.
نقش رسانه ها در جامعه
نقش هایی که برای یک رسانه می توان برشمرد عبارتند از؛
الف) رسانه و اعتمادسازی؛ اعتماد سازی در زمینه سیاست های کلی یک جامعه و نظام یکی از وظایف و نقش های مهم رسانه است. رسانه از این طریق می تواند در ترسیم اهداف، اولویت ها و تبیین برنامه ها و همچنین بسیج نیروهای جامعه نقشی بسزا داشته باشد. با این امر اجرای برنامه ها با آگاهی کامل مردم و همراهی عمومی ایشان با کمترین مشکل و درگیری ها قابل انجام خواهد بود.
ب) رسانه و انعکاس واقعیت ها ؛  انعکاس واقعیت های اقتصادی و اجتماعی بدون تردید یکی از ملزومات فعالیت های رسانه یی است. در این امر رسانه باید به هیچ وجه جانب گروه ها و نهادهای خاص و مختلف را نگیرد و برای هر دو سوی جریان یعنی مخالفان و موافقان فرصت کافی برای اظهار نظر و اعلام نظرات خود را در نظر بگیرد.
 ج- رسانه و نقد سازنده ؛ نگاه واقع بینانه به مسائل جامعه و به خصوص مسائل اجتماعی اقتصادی خود یک نقد سازنده است. مطمئناً  اگر رسانه یی بتواند نقش خود را در انعکاس بدون کم و کاست و واقعی یک اتفاق و ماجرای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی رعایت کند خود گام مهمی در ایجاد و شکل دهی افکار عمومی برای نقد مسائل برداشته است. د- رسانه و پیش بینی بحران؛ یک رسانه زمانی موفق تر از بقیه رسانه های همطراز خود خواهد بود که بتواند قبل از هر کس بحران های پیش روی حیطه های مد نظر خود را تشخیص دهد، تحلیل، پیش بینی و برای برخورد با آنان و تغییر جریان آن ارائه راهکار و طرح های جدید ارائه کند.
ه- رسانه و اعتبار؛   هر رسانه یی برای اعتبار بخشیدن به خود ناچار است اصول اولیه خبر که شامل شهرت، فراوانی، مجاورت، درستی و صحت، تازگی و دربرگیری می شود را رعایت کند. هریک از مفاهیم ذکر شده دارای تعاریف فراوانی در عرصه ارتباطات و رسانه بوده و از اهمیت بالایی برخوردارند. توجه به درستی و صحت اخبار و اهمیت آنها همراه با تازگی و سرعتی که در انتشار آن باید در نظر گرفت، نقش مهمی را در ایجاد اعتبار برای رسانه ایفا می کند.
و- رسانه و تبلیغات ؛ یکی از عناصری که برای ماندگاری و پویایی رسانه می تواند نقش موثری داشته باشد استفاده از عنصر تبلیغ و تبلیغات در این عرصه است.  تبلیغ یا  پروپاگاندا  در بهترین و اصولی ترین شکل آن، یک فعالیت آموزشی است که به منظور نشر دانش و آگاهی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و نشر ارزش ها و سجایای اخلاقی صورت می گیرد، در عین حال نباید از نظر دور داشت که در تبلیغات گذشته از انتقال پیام از پیام دهنده به پیام گیرنده که در حقیقت حرکتی آموزشی است مساله تعمیق پیام در جامعه پیام گیرندگان و در نتیجه بسیج افکار عمومی نیز مطرح است.
ی- رسانه و افکارسنجی ؛ یکی از مهم ترین ابزارهایی که یک رسانه می تواند با استفاده از آن عکس العمل طرف های مخاطب را درخصوص موضوعات گوناگون بسنجد ، سنجش افکار عمومی از طرق گوناگون مانند تهیه پرسشنامه، مصاحبه، دریافت نظرات و انتقادات و... است. این راه رسانه را در رفع مشکلات و توجه بیشتر به نقاط قوت یاری می کند.
بنابراین یک رسانه باید مخاطب را به فکر وادارد؛ مبدع ایده های جدید در حیطه های گوناگون باشد؛ محلی برای نقد و اظهار نظرهای دلسوزانه و عملی باشد؛ با درج مطالب پژوهشی و آموزشی در بالابردن سطح علمی جامعه موثر باشد؛ میزگردهای غنی رسانه یی درخصوص موضوعات هدف برگزار کند؛ به چالش ها و مشکلات و راهکارهای قابل انجام بپردازد و بحران های پیش رو را پیش بینی کند؛ واقعیات را به دور از هرگونه جانبداری بیان کند؛ با انجام موارد فوق به عنوان یک بازوی توانمند سیستمی در جامعه و در کنار نظام ایفای نقش کند.
رسانه همه جانبه
در میان رسانه ها آنچه بیش از همه توجّه محققان را به خود جذب کرده، «تلویزیون» است. تلویزیون، به دلیل ویژگی های خاص خودش با سایر رسانه ها فرق دارد:   الف) به دلیل نظام پیام رسانی تکراری و مداوم، به راحتی موفق می شود ارزش ها و رفتارهای سنتی را تقویت کند؛    ب) به دلیل گستردگی ، اكثر مردم را زیر پوشش قرار می دهد و می تواند به سادگی و بدون مانع، در تمام اقشار اجتماعی، نفوذ کند؛   ج) بر اساس نظام پیام رسانی تصنّعی ـ که دنیایی تخیلی و بی شباهت به دنیای واقعی ترسیم می کند ـ پایه ریزی شده است. تلویزیون با این مشخصات، قادر است در درازمدت، درک افراد را با فرایندی ظریف که «فرهنگ سازی» می نامند، زیر نفوذ قرار دهد.  از نظر پژوهشگران، مصرف کنندگان بزرگ تلویزیون، بیشتر در معرض این رسانه هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر